من و خدایی در این نزدیکیست



برای اینکه در مواجه با حرفایی که می شنوم راحتتر باشم ، سعی می کنم اتفاقات رو با این جمله تطبیق بدم "به من چه ربطی داره"، اگر ربطی داشت که بهش فکر می کنم در غیر این صورت باز هم سعی می کنم که از کنارش رد بشم.


و به تمرین دیگه هم می خوام انجام بدم اینه که اگر خواستم هر حرفی رو بزنم بسنجم ببینم واقعا لازمه که این رو به زبون بیارم یا نه.


باشد که کمتر غیبت کنم.


طبق یک نظر احمقانه ای که دارم باید کفشم گرون باشه تا از کیفیتش مطمئن شم.طبق همین نظریه اول تابستون یه جفت کفش به مبلغ 180000تومان ناقابل خریدم هنوز سه ماه نشده متوجه شدم که این کفش رنگ شده است یعنی مثلا قهوه ای بوده و رنگ مشکی زدن رو چون رنگ مشکی اش پاک شده و قهو ه ای زیرین آشکار

کفش هم دیروز متوجه شدم شکسته.

آه از نهادم بر آمد.
شاید بگین این مبلغ زیادی برای کفش نیست ولی برای یه کارمندی که تورم1000درصد افزایش داشته ولی حقوقش بدون توجه به تورم ثابت مونده مبلغ زیادیه خیلی زیاد

داد از گر*انی


امروز سالروز تولد سی و پنج سالگی منه.

دیشب فکر کردم به این سی و پنج سال که چکار مهمی انجام دادم و به کدوم هدفم رسیدم(اصلا هدفی داشتم در زندگی)

و به این نتیجه رسیدم که کلا با قانع بودن به حداقلها و دم دستی ترین چیزها گند زدم به کل زندگیم

هر چی خودم گند زدم هرچی از این به بعد عوامل خارجی گند بزنن.



باشد که رستگار شویم


جا داره همین جا از بانکهای عزیزی که ممکنه حتی یادم نباشه باهاشون حساب دارم و فراموش کردم اما اونا منو فراموش نکردن و پیام تبریک فرستادن تشکر کنم


به جز یه تبریک نصفه و نیمه از طرف همسر هیچ جنبنده دیگه ای یادش نبود.


نمونه کامل بی شعوری آهنگ گوش دادن با صدای بلند ساعت 1:30 دقیقه نیمه شب در محوطه می باشدکه یک کارمند بدخواب که باید ساعت شش صبح سرکار باشه رو بیدارکنه

مصداق دیگر بی شعوری نگهبانیه که علی رغم تماس عین خیالش هم نیست که حداقل یه تذکر بده


سلام

خیلی وقته که نبودم و امروز تصمیم گرفتم دوباره بنویسم.

خب این مدت تغییرات زیادی اتفاق افتاده از جمله تغییرمحل کار که بافال نیک می گیریم .اما مهمترینش اینه که ما یه مهمون کوچولو داریم که تا چند وقت دیگه ما خانواده دو نفره رو تبدیل به سه نفر می کنه یه دخمل خوشگل و نازززززز.

ایشالله همه تون به  همه ی آرزوهای قشنگتون برسین.


سلام

دیروز با خواهرم رفتیم خرید تابرای تابستون یه تیپ جدیدی از مانتو و کفش وببینیم و بخریم و پس از طی مسیری ضمن اینکه مدل و رنگی نپسندیدم به  این نتیجه هم رسیدم که قدرت خریدم صفره.

و در نهایت در حالی که پفک سق می زدیم شاد و شنگلول از اینکه حداقل قدرت خرید یه پفک رو داریم به سمت منزل رهسپار شدیم و افسوس خوردم از اینکه چند سال پیش با چندرقاز حقوق هم شهریه دانشگاه میدادم هم کرایه خونه هم مخارج زندگی تو یه شهر غریب و تازه طلا هم می خریدم

هی هی هی 

به بازی امشب فکر کنیم.



این روزها با همه شوقی که برای دیدن روی ماهش دارم به کندی می گذرند.

این روزها دو مسافر داریم.

یکی را باید راهی کنیم به آن طرف دنیا.

و اما باید چشم به راه این یکی باشیم

خدایا خودت حافظ همه مسافران باش

آمین.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

دنياي آسان Kristy وبلاگ سجاد منتخبی دکتر مرتضی سلیمانی، قاری قرآن کریم توزیع و پخش کتونی و کفش عمده Noue Mary پونه پلاس